داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

شعربازی : سفر در هوای تو

ای حُسن یوسف دکمه پیراهنِ تو     دل می شکوفد گل به گل از دامن تو


جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست       گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو


آغاز فروردین چشمت، مشهد من        شیراز من اردیبهشتِ دامن تو


هر اصفهان ابرویت نصف جهانم         خرمای خوزستانِ من خندیدن تو


من جز برای تو نمی خواهم خودم را        ای از همه من های من بهتر، منِ تو


هر چیز و هر کس رو به سویی در نمازند       ای چشم های من، نمازِ دیدن تو!


حیران و سرگردانِ چشمت تا ابد باد        منظومه دل بر مدار روشن تو


زنده یاد "قیصر امین پور"

دل نوشته : دلتنگی

دلتنگی مثل گلو درد است ،بالاخره یک روز بیخ گلویت را می چسبد و صدایت را عوض می کند ؛مرضی است که خلاصی ندارد،این طرف دنیا باشی این جور درد می کند ،آن طرف دنیا آن جور.به قول معلم کلاس چهارمم ؛تنها درمانش شیرین عقلی است ،خنده های بی خودکی که التیام خوب و گرمی است . 

از صفحه شخصی "شرمین نادری"

دل نوشته : عاشق



کسی چه میداند که آدمها اول از همه عاشق چه چیزِ معشوقِ خود میشوند؟!

 آیا مثل قصه ها و افسانه ها همه چیز از نگاه شروع میشود و این چشمها هستند که همیشه میدرخشند؟ یا که نه، خنده ی معشوق به جانشان می نشیند و یادگاری می ماند در دلشان.. شاید هم دستها ، دستهای کوچکی که لطافت دستانِ کودکان را به خاطر می آورند... "ادامه مطلب. . . "

  

ادامه مطلب ...

قصه : زمستان استخوان سوز و مردِ غریبه !



خوب یادم می آید آن روزها را . . همان روزهایی که سرخوش بودم و سرخی دلم رنگ پس میداد و گونه هایم هم سرخ میشد وقتی میدیدمت . . همان روزهایی که هر روزش هزاران آینده جور وا جور می ساختم در ذهنم و دلم به هیچکدام راضی نمیشد به امید پیدا شدن بهترش . . همان روزهایی که فکری بودم که عاشق شده ام...(ادامه مطلب. . . )

  ادامه مطلب ...

عکس نگاه : سادِگی




عکس از : پویان صِدقی