داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

فیلم نگاه : چند مترِ مکعب عشق



همه مان میدانیم سختی انتظارمان را می کشد.همه مان وقتی در جوانی عاشق می شویم. وقتی لِی لِی کنان تا محلِ قرار می دویم. وقتی خنده هایِ دو نفریِمان را جز خدا کسی نمی شنود. وقتی با چوب کبریت خانه یِ آرزوهایمان را می سازیم و هِی نگاهش می کنیم ، می دانیم که سختی انتظارمان را می کشد.


غریب هم که باشی بدتر است. به قولِ مردی "غربت به آسم می ماند" و چه بد می شود اگر غریب باشی و نفست هم به نفسِ آدمی بند باشد.


سختی همیشه تنهاست.نشسته و انتظارِ تک تکِمان را می کشد و آدمها دو دسته می شوند. یا عاشق نیستند و در مقابلش زانو می زنند ، یا عاشقند و تا ابد در چند مترِ مکعب جاودانه می شوند. و این وسط سهمِ پدرها همیشه نگرانی است.


همه مان آرزو داریم وقتی نفسهایِ آخرمان را می کشیم ، دستش در دستانمان باشد. مثلِ صابر.


"آرری"

فیلم نگاه : دختر گمشده




وقتایی که به همسرم فکر میکنم ، همیشه به سرش فکر میکنم . تصور می کنم جمجمه ی دوست داشتنی شو می شکنم.


مغزشو می شکافم و سعی میکنم به جواب سوالام برسم. اصلی ترین سوالات هر ازدواجی.


به چی فکر میکنی؟ 

حالت چطوره؟

با همدیگه چه کار کردیم؟


از " Gone Girl" ساخته "دیوید فینچر"

مُکالمه



-- ببین تو عاشقِ چیِ من شدی؟

**عاشقِ اینی که با آدمایِ عادی هیچ فرقی نمی کنی.

--و این که فرق نمی کنم ، امتیازه؟

**نه. واسه چی اینو می پرسی؟

--آخه همیشه فک می کردم آدما عاشقِ کسایی می شن که فک می کنن با بقیه فرق دارن.

** اشتباه فک می کردی. آدما عاشق میشن با تا بقیه فرق داشته باشن. خودِ تو چی؟

-- من که عاشق نیستم.

** پس چی؟

-- فقط ازت خوشم می آد.

**چرا می ترسی عاشق شی؟ واسه گذشته ت؟ واسه اینکه چندین سالِ پیش یکیو دوس داشتی؟

--نه. اصلا تو بِهم بگو گذشته یعنی چی؟

**گذشته یعنی گذشته دیگه! یعنی خاطره هایِ خوب و بَد.

--آخه آقایِ با تجربه.خاطره چطور میتونه خوب باشه؟ چیزی که گذشته و واسه همیشه حَسرت شده ، تا ابد بد می مونه.

**چقدر بدبین. دنیارو رنگی ببین.

--نمی تونم. تو ببین ، واسم تعریف کن.

**ولش کن اصلا بابا. همه دارن اینجا چپ چپ نِگامون می کنن. بیا بریم.

--آره. دهنم از کالباسایِ ظهر هنوز بویِ سیر می ده. بریم آدامس بخریم.

**باشه بریم.

(بیـ هدف)
"آرری"

حرفِ مردم : سَم شپرد


از سرِ بیچارگی می گویم : "فکر میکنم حالا می دونم که زاناکس چی کار می کنه ، چطوریه که من اینطوری مهربون می شم".

کاملا دارم با خودم حرف می زنم. بچه ها با صدایِ بلند خُر و پُف می کنند. ادامه می دهم: "مثلِ کسایی که جاز می زنن. همه یِ اونایی که تو دهه یِ شصت تو گروهِ پنج نقطه می زدن ، یادمه. اون وقت ها همه شون هرویین مصرف می کردن. ماده یِ محبوبشون بوده ، اسمِ مواد رو گذاشته بودن انتخاب. یادمه یه بار از یکی شون که طبل می زد پرسیدم ، چرا مواد مصرف میکنه، می دونی چی گفت؟"

خودم هم نمیدانم چرا دارم بیخودی سوال می کنم. هیچ کس گوش نمی کند.

ادامه می دهم : "بهم گفت هرویین باعث می شه همه یِ پِچ پِچ هایِ درونیِ تویِ سرش متوقف بشن. عجیب نیست؟ مواد باعثِ سکوت می شه، اون وقت می تونه ساز بزنه."

از داستانِ کوتاهِ "سرزمینِ زندگان" نوشته سَم شپرد