داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

حرفِ مردم : سَم شپرد


از سرِ بیچارگی می گویم : "فکر میکنم حالا می دونم که زاناکس چی کار می کنه ، چطوریه که من اینطوری مهربون می شم".

کاملا دارم با خودم حرف می زنم. بچه ها با صدایِ بلند خُر و پُف می کنند. ادامه می دهم: "مثلِ کسایی که جاز می زنن. همه یِ اونایی که تو دهه یِ شصت تو گروهِ پنج نقطه می زدن ، یادمه. اون وقت ها همه شون هرویین مصرف می کردن. ماده یِ محبوبشون بوده ، اسمِ مواد رو گذاشته بودن انتخاب. یادمه یه بار از یکی شون که طبل می زد پرسیدم ، چرا مواد مصرف میکنه، می دونی چی گفت؟"

خودم هم نمیدانم چرا دارم بیخودی سوال می کنم. هیچ کس گوش نمی کند.

ادامه می دهم : "بهم گفت هرویین باعث می شه همه یِ پِچ پِچ هایِ درونیِ تویِ سرش متوقف بشن. عجیب نیست؟ مواد باعثِ سکوت می شه، اون وقت می تونه ساز بزنه."

از داستانِ کوتاهِ "سرزمینِ زندگان" نوشته سَم شپرد