-
دل نوشته : هوایِ پاییزیِ این شبِ تابستانی
چهارشنبه 25 شهریور 1394 04:15
چه دردناک که راهِ من ، درست همین جا در نزدیک ترین نقطه به تو و نفس به نفسَت از تو جدا می شود . . احساس هست ، اما تقدیر سَد می شود و ما همچون قربانیانِ جنگ آواره و درمانده هر کدام به سویِ خانه هایمان پرواز می کنیم خانه هایی که یک عُمر فاصله دارند از هَم وکسی چه می داند که من دیگر بار چه زمانی تورا خواهم دید؟ و آن روز...
-
کافه موزیک : یانی
دوشنبه 23 شهریور 1394 13:43
-
حرفِ مردم : دالتون ترومبو
دوشنبه 23 شهریور 1394 13:38
یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند که خودم بدم نمیآمد که او این قدر شیفتهی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده! ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همهی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک...
-
عکس نگاه : قبل تَر
دوشنبه 23 شهریور 1394 13:34
-
قصه : مردانگیِ زوری! (روایتِ خدمتِ سربازی ام) - قسمتِ دوازدهم
دوشنبه 23 شهریور 1394 13:24
"گزینه یِ سوم!" راه می افتیم توی بیابانِ تاریک ، نگهبان ها به صف و مرتب و من سمتِ راستشان. نه چراغ قوه نیاز است و نه هیچ ابزارِ کمکیِ دیگری . به صورتِ کاملا طبیعی راه را از بَرِم و حتی تک تکِ چاله چوله هایِ این بیابان را هم می شناسم. در بینِ راه یکی از نگهبان ها نزدیکم می شود و در گوشم می گوید :"آقا...
-
حرفِ مردم : محمد صالح علا
چهارشنبه 11 شهریور 1394 15:34
محبوبم! مساحتِ عُمرِ من شمایید. یادَ ما رُخ داده است. روزهایِ با شما بودن چنان بزرگ شده اند که دیگر نمی شود آن را پنهان کرد. محبوبم! سنگ بر سبو می خورد و یادِ شما می رسد. در آینه زارِ عشق شرحِ دلدادگی ِ من عظیم است.پنهان نمی ماند. هیچ کس قادر نیست در برابرِ دل ها و نگاه ها دی.واری بکشد. همین که شما را می بینم دست و...
-
عکس نگاه : آزادی
چهارشنبه 11 شهریور 1394 15:24
-
حرفِ مردم : شرمین نادری
سهشنبه 10 شهریور 1394 14:05
و در این چندماه انگار همه خیاط های شهر تهران برای من پیراهنِ سیاه می دوختند و همه گرام ها خَش دار می خوانند و همه اتوبوس ها فقط شاگردانِ مدرسه را به بازدیدِ گورستان می بردند و همه رادیوها خبرِ جنگ داشتند و خبرِ فتحِ تهران به دستِ این و آن و بمبارانِ شمال و جنوبِ مملکت و بلند شدنِ بیرقِ اغیار بر بامِ خانه شهرم. انگار...
-
کافه موزیک : آقای کلود دبوسی
سهشنبه 10 شهریور 1394 13:56
آرامش مهتاب زیبای محزون پرندگان را بر فراز درختان به رؤیا میبرد و فوارههای بلند و باریک را میان مرمر از فرط شوق به گریه میاندازد... تکهای از شعر «مهتاب» سرودۀ پل ورلن "که این قطعه با الهام ازین شعر ساخته شده است" **منبع : دنیا میرکتولی __ سرویس موسیقی کافه سینما
-
شعربازی : بازی گل را و باران را
جمعه 6 شهریور 1394 03:09
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصل ها را بر سفره رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بی شک تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم تاروشنم شد : در میان مردگانم...
-
روزمرگی : نامه شخصی ، وداعِ آرام
جمعه 6 شهریور 1394 03:03
"آره. ما هم از امشب به خیلِ بی حد و حَصرِ آدمهایِ تنهایِ دنیایِ مدرن و قرنِ جدید اضافه می شیم. مثلِ قهرمانِ فیلمِ (Her) که اسطوره یِ تنهاییِ دنیایِ جدیده... خدارو چه دیدی شاید روزی رسید که ما هم معشوقه ای مجازی پیدا کردیم و روزگارمون رو با اون گذروندیم... آدمهایی که فیلم میبینن ، کتاب می خونن، شعر می نویسن ،...
-
روزمرگی : مزیتِ گزنده یِ بازگشت به گذشته
پنجشنبه 5 شهریور 1394 12:44
من اگر می توانستم ده سال به عقب برگردم ، یک راست می رفتم خانه یِ مادربزرگ. این که میگویم یک راست ، یعنی همین که از شرِ ماشین زمان و کمربندهایِ عجیبش خلاص می شدم ، می رفتم خانه ی مادربزرگ. وقتی می رسیدم، می دیدم همسایه یِ وسواسی اش طبقِ معمول دارد ماشینش را می شوید ، لبخندی می زدم و دستم را می گذاشتم رویِ زنگ. سالِ 84...
-
کافه موزیک : لئونارد کوئن
پنجشنبه 5 شهریور 1394 12:35
.. In My Secret Life
-
حرفِ مردم : شرمین نادری
پنجشنبه 5 شهریور 1394 12:21
گمانم دیگر از همان شب بود که عادت کردم بعد از خاموشیِ اجباریِ کوچه هایِ شهر، به خوابِ افسرجان بروم. به پشتِ پلک هایش دست بکشم ، موهایِ قشنگش را ببوسم و وقتی پلکش می پرد ، بغلش کنم و تویِ گوشش آواز بخوانم و وقتی آرام شد ، دستش رابکشم و با خودم سمتِ مرگ ببرمش ، به سمتِ رویا ، به سمتِ قطارهایی که به برزخ می روند ، کوچه...
-
دل نوشته : خانُم..باوَر..مادَر...
یکشنبه 1 شهریور 1394 01:14
قدم برمیداری به شاخ و برگِ درختان دست می کشی و باغ گُل می دهد تن پوشِ روشنت درخشان شده خورشید به رویِ ماهَت ، لبخند می زند و آفتاب گردان ها ، نمازشان را به سویِ تو می خوانند نفس می کشی و باد ، نجوایِ فرشتگان را در گوشت زمزمه می کند و خدا با تو حرف می زند دلت که می گیرد هر بار ، باران می بارد و امتدادِ مسیرِ دست...
-
حرفِ مردم : شاهرخ مسکوب
یکشنبه 25 مرداد 1394 02:21
از زندگی بیحاصلی که دارم بیزارم. نسبتاً زیاد چیز میخوانم ولی عطش دانستن با این قطرهها سیراب نمیشود. از طرف دیگر دستوبالم برای نوشتن بسته است. مثل آدم چاقی هستم که پیوسته در آرزوی راهپیمایی است. در دلم هزار آشوب است که راهی به بیرون نمییابد. آتشی است که زبانه نکشیده میافسرد، تنها مرا میسوزاند و سوختنی است که...
-
عکس نگاه : عروس
یکشنبه 25 مرداد 1394 02:11
-
احوالِ حافظ : شبِ دهم
پنجشنبه 15 مرداد 1394 02:12
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگه دار که من می روم الله معک تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن کس عیار زر خالص نشناسد چو محک گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک بگشا پسته خندان و شکرریزی کن خلق را از دهن خویش...
-
کاقه موزیک : آسمان هم زمین می خورد
سهشنبه 13 مرداد 1394 09:13
بی تو بی شب افروزیِ ماندنت بی تبِ تُندِ پیراهنت شک نکن من که هیچ آسمان هم زمین می خورد . .
-
قصه : مردانگیِ زوری! (روایتِ خدمتِ سربازی ام) - قسمتِ یازدهم
چهارشنبه 7 مرداد 1394 14:30
"این جا همه داد می زنند!" هوا برایِ بیست و ششِ خرداد زیادی گرم است . با این که ده و نیمِ شب هم هست. بازیکنانِ ایران و نیجریه دارند واردِ زمین می شوند و رویِ میزِ رئیس پاسدارخانه پُر است از بسته هایِ نیمه بازِ چیپس و ماستِ موسیر و لیوان هایی که لب تالَب اند از دلستر! همه مان دراتاقی سکونت داریم که در دورانِ...
-
به من رای بدهید!
چهارشنبه 7 مرداد 1394 00:29
چندی پیش از مسابقه ای مطلع شدم ، که با همکاریِ سرویسِ "میهن بلاگ" برگزار میشد. مسابقه یِ "منِ امروز ، 10 سالِ قبل" که قرار است توصیفی باشد از آدمهایی که با ماشینِ زمان به ده سالِ قبل برگشته اند. همین هم شد که در مسابقه شرکت کردم و حالا این لینکِ متنِ من در مسابقه است ، همین! مزیتِ گزنده یِ بازگشت...
-
عکس نگاه : پیانو
سهشنبه 6 مرداد 1394 00:54
-
شعربازی : چتر
یکشنبه 4 مرداد 1394 13:25
با چترِ آبی به خیابان که آمدی حتما بگو به ابر به باران که آمدی نم نم به سمتِ قراری که در من است از امتدادِ خیس درختان که آمدی.. "فرهاد صفریان"
-
حرفِ مردم : فرهاد جعفری
یکشنبه 4 مرداد 1394 13:13
من دیوانه ام. یعنی گاهی به سرم می زند کارهایِ بی منطقی می کنم فقط به این خاطر که از دلش تصویرهایِ قشنگی در می آید و من می میرم برایِ دیدنِ این طور تصویرها. و البته بیشترِ وقتها هم پشیمان می شوم که دیدنِ یک تصویرِ قشنگ ، واقعا می ارزید؟ به این که من بزنم حالِ یکی کسی را بگیرم و این طور ظالمانه آزارش بدهم؟ اما باز هم...
-
حرفِ مردم : ارنست همینگوی
شنبه 3 مرداد 1394 11:41
یادِ آن دفعه افتادم که مرا برده بود هاوانا. وقتی بود که خوب پول در می آورد و ما در پارک قدم می زدیم و یک سیاه پوست به من چیزی گفت ، هری زد تویِ گوشش و کلاه حصیری اش را که افتاده بود برداشت و پرت کرد آم طرف و یک تاکسی از رویش رد شد و من آن قدر خندیدم که شکمم درد گرفت ! از "داشتن و نداشتن" __ "ارنست...
-
دل نوشته : آغوشی برایِ دیوانگی
جمعه 2 مرداد 1394 04:18
با خیال زیستن آرامشی دارد دنیایِ آشفته ام را با هزار هزار جهانِ چیده شده یِ این آدمهایِ نقاب دار عوض نخواهم کرد و برایشان شعری نخواهم خواند تا در عقب ماندگیِ به ظاهر مُدرنِشان بپوسند و بمیرند صورتک های خوشبختشان حالم را به هم می زند آسوده در هزاتویِ ذهنم سفر می کنم و هر روز صبح نفسی از سرِ تنهایی و سکون می کشم مگر...
-
قصه : مردانگیِ زوری! (روایتِ خدمتِ سربازی ام) - قسمتِ دَهم
پنجشنبه 1 مرداد 1394 12:26
"عاشقانه هایِ رویِ برجک!" تجربه یِ چهارروزه یِ اردوگاه آن هم در این سرمایِ خشک و بیابانیِ بهمن ماه ، قطعا تا ابد دیگر سراغمان نخواهد آمد. این مساله همان طور که در صفِ حمام ایستاده ام تا خستگیِ این چند روزه را از تن به در کنم به ذهنم خطور می کند. فرصتِ گروهِ صد و چهل نفریِ آسایشگاهِ ما برایِ حمام کردن بسیار...
-
کافه موزیک : به سویِ تو
پنجشنبه 1 مرداد 1394 11:52
فِتاده ام از پا ، بگو که از جانم دِگر چه خواهی؟ . .
-
فیلم نگاه : "مُخدِر" - یادداشتی بر فیلمِ "اعترافاتِ ذهنِ خطرناکِ من"
چهارشنبه 31 تیر 1394 15:03
"اعترافاتِ ذهنِ خطرناکِ من" یک مخدر است.مخدری مدرن که آرام آرام و با شروعِ فیلم اثرگذاری اَش شروع می شود و بعد ذره ذره مانند پازلی که قطعاتش یه صورتِ مرحله ای چیده و تکمیل می شود ، رویِ مخاطب اثر می گذارد و در نهایت هپروت و سردرگُمیِ غریبی را نصیبتان خواهد کرد که نمونه اش در سینمایِ ایران به شدت کم است. از...
-
شعربازی : سجاده
چهارشنبه 31 تیر 1394 11:07
رها کردی دستامو عاشق بشم نگفتی که این عاشقی ساده نیست یه عمری بهت سجره کردم بگی که عشقت فقط پایِ سجاده نیست یه عمری نفهمیدم احساستو کسی از دلم انتظاری نداشت توو روزای دل بستنِ تو به ما کسی از خودش اختیاری نداشت همیشه واسم هر بلایی رسید تو گفتی که این سرنوشتِ منه منو پای دنیا کشوندی بگی همونجا که بودم بهشت منه رها کردی...