داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

حرفِ مردم : آلبر کامو



به قدم زدن ادامه دادند.دستِ مرسو رویِ گردنِ مارت بود و گرمایِ آن را از رویِ موهایش حس می کرد.

مارت ناگهان پرسید : "تو عاشقِ من هستی؟"

مرسو زد زیرِ خنده : "حالا رسیدیم به یک سوالِ جدی"

"به من جواب بده"

"مارت آدمهایی در سن و سالِ ما عاشقِ یکدیگر نمی شوند.آن ها به یکدیگر اُنس می گیرند. همین. بعدها وقتی که آدم پیر و ناتوان شد می تواند عاشق کسی بشود. در سنینِ ما ، آدم فقط فکر می کند که عاشق است ، همین و بس."

**از "خوشبخت مُردن" __"آلبر کامو"

سیاه و سفیدهایِ مشهور : واکین فینیکس



**سربرگِ جدیدِ بلاگ به عکسهایِ دلچسبِ سیاه و سفیدِ آدم هایِ سرشناس اختصاص دارد. خواه خواننده باشند ، یا رئیس جمهور!

عکس نگاه : مردی که می رود



اثری از : پائولو ونتورا "Paolo Ventura"

نامِ اثر : "Man Leaving'

شعربازی : میله هایِ قفس



من کَزین فاصله غارت زده یِ چشمِ تواَم

گَر به دیدارِ تو اُفتد سر و کارَم چه کنم؟ . .

یک به بک با مُژه هایت دلِ من درگیر است


میله هایِ قفسم را نشُمارم چه کنم؟ . .

"سید حسن حسینی"