داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

دل نوشته : سخت گیر



خاطره . . 

این شاه بیتِ غزلِ حُزن انگیزِ زندگی اَم

در واژه واژه یِ راه رفتن هایَم بالغ می شود و چشم به چشم در نگاهَم زندگی می کند.

و گاه تَر می شود و با اشک ، هم آوایی می کند رویِ گونه هایَم

و گاه سرما می شود و دستانم را به عشق بازی دعوت می کند..

چه بی اندازه اند خاطرات.

چه سنگ است مرور و چقدر ناچیزند لحظه هایِ فراموشی..

بعد از تو . . .

 خورشید باز هم طلوع می کند.

روزنامه ها باز هم در دستانم مُچاله می شوند

 و کَتانی هایِ کُهنه ام باز هم پایَم را می گَزَند

بعد از تو حتی "کوهِن" هم به خواندنِ عاشقانه ها ادامه خواهد داد . .

فقط ما . . یعنی من و قلبِ بازدارنده یِ احساساتی ام ، کمی سخت گیر تر شده ایم

همین . . . 


"آرری"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.