داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

حرفِ مردم : شرمین نادری

و در این چندماه انگار همه خیاط های شهر تهران برای من پیراهنِ سیاه می دوختند و همه گرام ها خَش دار می خوانند و همه اتوبوس ها فقط شاگردانِ مدرسه را به بازدیدِ گورستان می بردند و همه رادیوها خبرِ جنگ داشتند و خبرِ فتحِ تهران به دستِ این و آن و بمبارانِ شمال و جنوبِ مملکت و بلند شدنِ بیرقِ اغیار بر بامِ خانه شهرم.

انگار همه چیز مغشوش بود و بی حوصله. همه چیز خواب بود و خیال و قصه ، همه چیز زیرِ آبِ سرد حوض بود انگار که اتومبیل ها کسند می رفتند و چراغ های تیاترِ لاله زار همه خاموش مانده بودند و مردم که تویِ کوچه ها می دویدند ، از ترسِ خیس شدن کست رویِ سرشان می اندختند و گریه می کردند.


از "اشرف جان و رویاهایِ شهریور _ روایتِ دوم  _ شرمین نادری"

حرفِ مردم : شرمین نادری



گمانم دیگر از همان شب بود که عادت کردم بعد از خاموشیِ اجباریِ کوچه هایِ شهر، به خوابِ افسرجان بروم. به پشتِ پلک هایش دست بکشم ، موهایِ قشنگش را ببوسم و وقتی پلکش می پرد ، بغلش کنم و تویِ گوشش آواز بخوانم و وقتی آرام شد ، دستش رابکشم و با خودم سمتِ مرگ ببرمش ، به سمتِ رویا ، به سمتِ قطارهایی که به برزخ می روند ، کوچه هایی که پر از فرشته هایِ مُرده اند و جعبه هایِ بگیر و بنشانی که بویِ حلوا و کافور می دهند. 


من هم بویِ کافور می دادم ، هربار که افسر تویِ رویا چشم باز می کرد ، انگار دیگر همیشه دهانم بویِ کافور و کُندُر می داد ، چشمهایم خیس از اشک بودند و پیراهن هایی که به زور از صندوقِ خاطراتم بیرون می کشیدم ، چروک و نشسته بودند ، مثلِ همان ملحفه هایِ خیس از خون که دکتر جهانشاه وقتی تیغِ نقره ای اش را تویِ لگن انداخت و به دستیارش گفت تمام شد ، زیرِ پایم جمع شده بودند.همان وقت که فرشته جان را از تویِ شکمم در آوردند و نفس راحت کشیدند و بچه را که گریه می کرد ، تویِ پارچه ای پیچیدند و بُردند و از من دور کردند و رویِ سرم پارچه سفید کشیدند و تویِ گوشم گفتند : "تو بخواب".


از "اشرف جان و رویایِ شهریور_روایتِ دوم" __ شرمین نادری