داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

فیلم نگاه : مغزهایِ کوچکِ زنگ زده ( ویژه جشنواره فجر )



این فیلم در ادامه یِ همان سینمای تلخ و گزنده یِ سیدی است ،  با همان نماهایی چرک و آدمهایی که تکلیفشان با دنیایشان مشخص نیست ، در زمینه یِ کارگردانی پیشرفتِ چشمگیری برای سیدی نیست ، اما فیلمنامه یِ درستی دارد و قصه و با ریتم خیلی خوبی پیش میرود  . فیلمبرداریِ پیمان شادمانفر فوق العاده ست و تقریبا تمامِ بازیهایِ فیلم قابل توجه است! خصوصا  "فرهاد اصلانی" . 


"آرری"

فیلم نگاه : "مُخدِر" - یادداشتی بر فیلمِ "اعترافاتِ ذهنِ خطرناکِ من"



"اعترافاتِ ذهنِ خطرناکِ من" یک مخدر است.مخدری مدرن که آرام آرام و با شروعِ فیلم اثرگذاری اَش شروع می شود و بعد ذره ذره مانند پازلی که قطعاتش یه صورتِ مرحله ای چیده و تکمیل می شود ، رویِ مخاطب اثر می گذارد و در نهایت هپروت و سردرگُمیِ غریبی را نصیبتان خواهد کرد که نمونه اش در سینمایِ ایران به شدت کم است.


از بازیگرانِ فیلم می شود به : سیامک صفری ، عباس غزالی ، نگار جواهریان ، چکامه چمن ماه ، هومن سیدی و رویا نونهالی اشاره کرد.


اما داستان از این قرار است : ناصر (که فرهاد صدایش می کنند) با سرو صورتی خونین در مزرعه ای دورافتاده از خواب بلند می شود و هیچ چیز از گذشته اش به خاطر ندارد. او حتی نمی داند چرا و توسطِ چه کسی ، اینجاست. حال او که در برزخی میانِ دنیایِ مردگان و زندگان گیر افتاده باید حقیقت را متوجه شود، پس بلند می شود تا حقیقت را بفهمد. . . 


 "هومن سیدی" را می توان به معنیِ واقعیِ کلمه موفق دانست. او اگرچه اغلب در کاراکترهایی که بازی می کند ، یک طور "خُل خُلی" بازیِ خاص دارد اما در حقیقت او در کارش بسیار جدی ستو همین نکته سبب می شود در طولِ چندین و چند سال کار کردنش (و خصوصا از زمانی که شروع به فیلم ساختن کرده) همواره مسیری صعودی را طی کند و بیش از پیش موفق باشد. او در بازیگری پله پله و از قابِ تلویزیون بالا آمد تا به بابکِ "من دیه گو مارادونا هستم" رسید و با نقش آفرینیِ بی نقصش سیمرغ گرفت. 


از آن طرف فیلمسازی را با "آفریقا" شروع کرد ، که فضایِ سیاه و آمریکایی اش ، در عینِ اینکه طرفدارانِ زیادی برایِ او و سبکِ فیلمسازیِ غربی اش دست و پا کرد ، اعتراضاتِ زیادی را هم به همراه داشت. او در تجربه یِ دومش سراغِ بحرانهایِ سالهایِ بلوغِ یک نوجوانِ پسر رفت . اما به شیوه و زبانِ خودش به این موضوع پرداخت و همین هم شد که  "سیزده" به جایِ اینکه یک فیلمِ محتاط و موعظه گر باشد ، فیلمی خوش ساخت و جدی شد که از ابعاد تازه و نویی به مسائلِ نوجوانان پرداخت و مانندی فیلمِ قبلیِ سیدی فضایِ تیره ای داشت و جُدایِ از اینها بهترین بازیِ "امیر جعفری" تا به امروز هم در آن رقم خورد. 


پس از این تجربه بود که سیدی دیگر لحنِ خودش را به دست اورده بود و حالا وقتِ ان رسیده بود که فیلمِ جدیدش را در دنیایی کاملا شخصی و با همان لحنی که دیگر برایِ مخاطبِ جدیِ سینما آشنا بود بسازد. دیگر کسی از سیدی انتطارِ ساختِ فیلمی عادی نداشت. همه فیلمی پر تنش می خواستند با ریتمی تند وفضایی سیاه . پُر از آدمهایی که تکلیفشان با خودشان و زندگیِ شان معلوم نیست و حاصل به درستی شد :" اعترافاتِ ذهنِ خطرناکِ من"!


آدمهایِ فیلمِ تازه اکران شده یِ سیدی ، همه در برزخ گرفتارند و مرزِ این برزخِ دنیایی و اخروی آن قدر باریک است که ما هم مثلِ ناصر تا پایانِ فیلم نمی فهمیم که اینها واقعا در این دنیا نفس می کشند؟ و یا د برزخی اخروی انتظار می کشند تا هرچه زودتر تکلیفشان مشخص شود و راهیِ جهنم شوند.

آدمهایِ خانه به دوشِ فیلم چیزی برایِ از دست دادن ندارند و همین سبب می شود که تمامِ تمرکزشان رویِ بدست آوردن باشد ، به هر قیمتی که شده و البته که آنها ، همه یِ آنها ، بدترین و کثیف ترین راهِ ممکن را بر می گزینند.


ناصر که وضعش از همه بدتر است و در این بیست و چهارساعتی که فیلم به نمایش می گذارد ، کسی است که موردِ سواستفاده قرار می گیرد ، اگرچه از سرطان نمُرده و به زورِ مخدری که در انتهایِ هر روز به او خورانده می شود و اعتیادی که دارد دچارِ هپروت می شود و فراموشی می گیرد ، اما خودش یک هیولایِ نمام عیار است. یک قاچاقچیِ موادِ مخدر ( اسید) که پس از چند سال و با توجه به این که برایِ خودش کسب و کاری به هم زده تصمیم به تمرُد می گیرد و دست به دزدی می زند تا بزرگتر از ان چه بوده به نظر برسد و همین باعثِ ویرانی اش می شود.


اصلا دنیایِ "اعترافات..." اگرچه از دور شباهتِ چندانی به دنیایِ ما ندارد و شاید آدمهایش برایِ قشرِ وسیعی از مخاطبانِ فیلم نامانوس باشند ، اما نزدیک که شویم ، همین جاست. به قولِ رخشانِ بنی اعتماد این آدمها زیرِ پوستِ همین شهر نفس می کشد ، و خدا می داند در کلِ کشور چند خرابه است که در پایانِ روز کسی را با مخدری خواب می کنند تا فردا چیزی را به خاطر نیاورد. 

این دنیایِ سیاه و چِرک که زاییده یِ ذهنِ سیدی است ، به او الهام نشده است ، همین شهر است و همین آدمهایی که از دور مهربان به نظر می رسند و چه بسا هیولاهایی که در درونشان آرام نفس می کشد.


چه به لحاظِ ساخت و چه از نظرِ متن این قوی ترین اثرِ سیدی تا به امروز است و کاش در گروهِ "هنر و تجربه" اکران نمی شد و حالا که شده کاش مثلِ "ماهی و گربه" هشت -نُه ماهی اکران داشته باشد تا بتواند به آنچه حقش است برسد. و "سیامک صفری" به حقش نرسیده اگر سیمرغ را برایِ این شاه نقشش نگرفته است. به گریمِ استادانه اش کاری ندارم ، او بازی می کند ، یعنی تمامِ وجودش درگیرِ نقش است و تک تک اعضایِ بدنش دارند جلویِ دوربین بازی می کنند و مگر می شود چنین نقشی جایزه ای نگیرد؟


حتی اگر نمی دانستیم که فیلمِ جدیدِ سیدی که "خشم و هیاهو" نام دارد ، یک "نوید محمد زاده" و یک "طناز طباطبایی" خواهد داشت ، آیا با این کارنامه می شود با هر بار شنیدنِ نامِ "هومن سیدی" در اخبار کنجکاوی نکرد؟ می شود؟