داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

حرفِ مردم : آلبر کامو

من که بیش از بیست سال از این قرنِ پوچِ دیوانه را مانندِ همه یِ همسالانم در میانِ آشفتگی ، تنها و بی یاور ، دچارِ گمشدگی بوده ام ، این احساسِ گُنگ پشتیبانم بود که امروز نویسندگی افتخاری است. از آن رو که نوشتن به انسان خدمت می کند و نیز انسان را مجبور می کند که فقط به نوشتن اکتفا نکند. نوشتن ، به خصوص مرا ، مجبور می کند که آن چنان که هستم و بر حسبِ تواناییَم ، شوربختی ها و امیدها را با همه یِ معاصرانم تقسیم کنم.


** بخشی از خطابه یِ "آلبر کامو" هنگامِ دریافتی جایزه یِ نوبلِ ادبی _ سال 1957 _ استهکام

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.