داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

حرفِ مردم : هرتا مولر

من از دلتنگی برایِ وطن متنفر بودم. دوست نداشتم دردم را این گونه بیان کنم. من همیشه موفق شده ام از واژه یِ "درد" ، فاصله بگیرم. اما از احساسِ ان نه! اندیشیدن به گذشته ، همیشه همراه با تاسف و رنج است. مسلما من آگاه بودم که کشورم را اختیاری ترک کرده ام ، اما وقتی دلیلِ این تمایل تهدیدِ بیگانه است ، معنی اش چیست؟


بخشی از "گرسنگی و ابریشم" __ "هرتا مولر"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.