داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

دل نوشته : تبعید به سربازخانه




جدا شدن همیشه تلخ است . .دل کندن همیشه یک جایِ کارش می لَنگد . . دلت که برایِ خانه ، برایِ بویِ مادر ، دستِ پدر و چشمانِ برادر تنگ شد ، تازه قدر عافیت را می دانی . . 
اما خُب رفتن این حرفها سرش نمی شود . .مُرغَش همیشه یِ خدا یک پا دارد . .هر رفتنی اگرچه بی بازگشت نیست ، اما اُمیدِ به دیدارِ دوباره ، هرچقدر هم که زود باشد از تلخیِ رفتن نمی کاهد . . 

اما من دنباله یِ ای شبهایِ ساکتم را جا نمیگذارم . .همه یِ تنهایی هایم را در کوله اَم می چِپانم و با خودم می برم . .اصلا تمامِ وجودم می رود و فقط دلم می ماند . . غصه ندارد . . به عزیزانم بگویید عکسِ لبخندشان را از بَرَم . .هر شب در خیالَم جان خواهند گرفت و مرهَم می شوند بر جایِ خالیِشان . . 

روزگار چرخید و قسمت شده چند صباحی روز و شبهایَم را با دیوارهایِ سرد و بلندِ سربازخانه قسمت کنم . . سخت نمیگیرم و راهی می شوم . . فقط . . . از قولِ من به گوشش برسانید . . دلم برایش خیلی تنگ می شود . . 

تا بعد . . 

**عازمِ خدمتِ سربازی هستم . . التماسِ دعا

نظرات 2 + ارسال نظر
دانشجو جمعه 29 آذر 1392 ساعت 14:13

تازه خو گرفته بودیم هر از چندی اینجا رو بخونیم..
حالا عیب نداره .. ان شاء الله بسلامتی

مرسی دوست من :) والا در کوچکترین زمانی که بتونم و برسم قطعا وبلاگ رو به روز رسانی خواهم کرد..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.