داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

فیلم نگاه : یک داستانِ ترسناک



* اوه من عشقِ بزرگم رو خیلی خوب می شناختم ،  "هانا"رو میگم . خدا بیامرزتش. تو چی؟


- من وقتی جوون بودم شعر و شاعری منو نفرین کرد . شاعری باعث به وجود اومدنِ توقعات بیش از جد واقعی میشه.


* پیش میاد . نمیشه زندگیت فقط تو کارت خلاصه شه.


- اما کارِ من ذهن آدم رو خیلی مشغول میکنه


* منم عینِ تو بودم.فکر میکردم از همه چی راضیم . ولی بعدش یه روز که داشتم نهار می خوردم ، روی کتابهایِ آناتومیِ بدنِ انسان که دولا شده بودم ،  بالا رو نگاه کردم و دیدم وایستاده . .  با یه لباسِ آبیِ روشن که روش گلهایِ گلدوزی شده داشت.

بعضی وقتا فقط بالا رو نگاه کن دوستِ من . نباید کارمون مارو کنترل کنه ، ما باید اونو کنترل کنیم. 


- اگه بتونیم ، بعضی وقتها مجبوریم.


از سریال "Penny Dreadful" اپیزودِ ششم