داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

شعربازی : سجاده



رها کردی دستامو عاشق بشم

نگفتی که این عاشقی ساده نیست

یه عمری بهت سجره کردم بگی

که عشقت فقط پایِ سجاده نیست


یه عمری نفهمیدم احساستو

کسی از دلم انتظاری نداشت

توو روزای دل بستنِ تو به ما

کسی از خودش اختیاری نداشت


همیشه واسم هر بلایی رسید

تو گفتی که این سرنوشتِ منه

منو پای دنیا کشوندی بگی

همونجا که بودم بهشت منه


رها کردی دستامو شاید یه روز

منم واسه تو بی قراری کنم

میدونی تا وقتی که دورم ازت

نمیشه بدون تو کاری کنم


می دونم که روزایِ دل کندنم

برایِ تو روزایِ شادی نبود

بیا این امانت رو از من بگیر

از اول به من اعتمادی نبود


رها کردی دستامو عاشق بشم

نگفتی که این عاشقی ساده نیست

یه عمری بهت سجده کردم بگی

که عشقت فقط پایِ سجاده نیست


"احمد امیر خلیلی" از مجموعه ترانه " تحتِ پیگردِ قانونی"


** تابلویِ نقاشی " The hands of God" اثر "Adam Michelangelo"


"