من هیچوقت پشت میزم نمیشنیم تا داستانی را طراحی کنم و بعد شروع به نوشتنش کنم. همیشه یادداشت برداری میکنم. یادداشت هایم درباره اتفاقات ناخواسته ایست که در زندگی ام می افتند. بدونِ اینکه به دنبالشان باشم ، چیزی که یادداشت برمی دارم ، شبیه یک ایده یِ اولیه برایِ داستان است. اما خُب داستان باید نقطه یِ اوج داشته باشد و من از آن نویسنده هایی نیستم که فقط تکراری از زندگی را می نویسند. وقتی چیزی به ذهنم می رسد ، یادداشتش می کنم و آن قدر صبر میکنم تا تبدیل به داستانی برایِ نوشتن شود، تازه آن وقت است که دست به کار نوشتن می شوم.
"آیزاک سینگر"