داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

دل نوشته : پیانو




آیا امتدادِ این شب تا ابد بی پایان است؟! . . . یعنی می شود این شب تا همیشه بماند؟... می شود همین یک شب طنینِ صدایم فرشتگان را بیدار کند؟... فکرِ تو که به سرم می زند ، آرامش رنگ دیگری می گیرد. .  دیوارهایِ تاریکِ اتاق حرکت می کنند... و خلوتگاهم تنگ تر می شود... مثل قفس . . یک قفس برایِ من و آدمکهایِ خیالیِ ذهنم . . برایِ تو که واقعی ترین خیالِ دنیایی . .

اگر امشب فرشتگان را بیدار کنم برایشان از تو می گویم  . . از روزهایِ پیشِ رو . . از هجومِ ناجوانمردانه یِ تنهایی . . از شب . . و یقین دارم که خدا جایی همین نزدیکیهاست و دارد در گوشِ فرشتگانِ بی خوابش سرنوشتِ ما را پِچ پِچه می کند . .

 
 
و شب . . شب که می شود ، پیانو معرکه می گیرد . .نُت هایِ پیانو بی رحم اند . . روحم را از من می گیرند. . من در همان حالی که در گوشه ی اتاقم نشسته ام... پرواز می کنم . .  یعنی فرشتگان هم این نُت ها را می شنوند؟. . میبینی؟..نوایِ پیانو همه جا را پُر کرده . . دارد برایمان قصه می گوید . .صدایش را می شنوی؟ . .  

"آرری"
 
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.