آیا امتدادِ این شب تا ابد بی پایان است؟! . . . یعنی می شود این شب تا همیشه بماند؟... می شود همین یک شب طنینِ صدایم فرشتگان را بیدار کند؟... فکرِ تو که به سرم می زند ، آرامش رنگ دیگری می گیرد. . دیوارهایِ تاریکِ اتاق حرکت می کنند... و خلوتگاهم تنگ تر می شود... مثل قفس . . یک قفس برایِ من و آدمکهایِ خیالیِ ذهنم . . برایِ تو که واقعی ترین خیالِ دنیایی . .
اگر امشب فرشتگان را بیدار کنم برایشان از تو می گویم . . از روزهایِ پیشِ رو . . از هجومِ ناجوانمردانه یِ تنهایی . . از شب . . و یقین دارم که خدا جایی همین نزدیکیهاست و دارد در گوشِ فرشتگانِ بی خوابش سرنوشتِ ما را پِچ پِچه می کند . .
باز هم نیمه های شب و بی خوابی . .