داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

حرفِ مردم : جی دی سیلینجر

فکر کردم کاری که می بایست بکنم این است که وانمود کنم کَر و لال هستم. این طوری دیگر مجبور نمی شدم با هر کس و نا کسی طرفِ صحبت بشوم و حرفهایِ احمقانه ای بزنم. اگرهم کسی می خواست چیزی به من بگوید، مجبور می شد حرف هایش را رویِ تکه کاغذی بنویسد و به من بدهد.. با پولی که در می آوردم یک جایی کلبه یِ کوچکی می ساختم و تا آخرِ عمر آن جا زندگی می کردم. کلبه را درست کنار جنگل می ساختم ، نه این که وسطش ، برایِ این که می خواستم همیشه یِ خدا آفتاب داشته باشم.


"جی دی سیلینجر"

نظرات 1 + ارسال نظر
سجاد جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 23:54 http://vergessen.blogsky.com

سلینجر برترین نویسنده مورد علاقه منه. با کتاباش کتابخون شدم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.