لوسیان که پشت به پاتریس نشسته بود به طرفِ او برگشت و دستش را پشت گردنِ او گذاشت و گفت :
"باور کن چیزی به نامِ رنجِ عظیم ، تاسفِ عظیم ، خاطره یِ عظیم و .. وجود ندارد. همه چیز فراموش می شود ، حتی یک عشقِ بزرگ. این همان چیزی است که زندگی را تاسف بار و در عینِ حال شگفت انگیز کرده است. تنها یک راه برایِ در نظر گرفتنِ امور وجود دارد ، راهی که هرچند وقت یک بار به فکرِ ادم می آید و به همین مناسبت خوب است که به هر حال آدم عاشق شود و هیجانی ناشاد را تجربه کند. این خود شبیهِ غیبت از محلِ اختفایِ جرم برایِ نااُمیدی هایِ موهومی است که ما از آنها رنج می بریم."
از "خوشبخت مُردن" __ آلبر کامو