داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !
داستان نویسِ مغرور !

داستان نویسِ مغرور !

گاه عاشقانه اند و گاه بی رحم . . گاه حس لطیف زندگی دارند و گاه بوی تَعَفُنِ مرگ میدهند ... دلنوشته هایم را میگویم !

فیلم نگاه : "جیب بُرِ خیابانِ جنوبی"



"دنیایِ ما نیست، ما مالِ خود کرده ایم"--نگاهی به فیلم "جیب بُرِ خیابانِ جنوبی"

"جیب بُرِ خیابانِ جنوبی" دومین فیلمِ سیاوش اسعدی ، فوق العاده است. اسعدی که در فیلمِ اولش "حوالی اتوبان" (اگرچه دست و پا شکسته) اما توانسته بود بارقه هایی از نبوغ و استعدادش را به نمایش بگذارد ، در اینجا حجت را بر مخاطب تمام کرده و قدمهایِ خودش را به عنوانِ یک کارگردان و ایضا فیلمنامه نویسِ جوان و خوش فکر ، محکم کرده است.

"جیب بُرِ خیابانِ جنوبی" قصه ای کاملا اجتماعی را روایت میکند ، قصه یِ آدمهایی که هرکدام در اوجِ بی گناهی و ناخواسته چشمشان به رویِ کثافت ها و پلیدی هایِ زندگی باز شده و حالا هرچه بزرگ تر می شوند ، کمتر رویِ خوش از زندگی می بینند. . . "ادامه مطلب"
  
آدمهایِ قصه "کاوه و رعنا و طلا" همگی جنوبِ شهری هستند و آداب و لحنِ مخصوصِ خود را دارند. آنها از زندگی انتظارِ زیادی ندارند ، اما مشکل اینجاست که برایِ گرفتنِ حقشان از زندگی راهِ درستی را انتخاب نمی کنند. انها ساده اند اما سخت می گیرند.. ساده اند که سهمِ آدمهایِ فیلم از این سانتی مانتالیسم و مدرن گرایی محدود به استفاده از موبایل و مترو سوار شدن است.

 اما درست  سرِ بزنگاه سر و کله یِ "عشق" پیدا می شود و همه یِ معادلات را به هم می ریزد .  حالا دیگر "کاوه و طلا" دقیقا در همان لحظه ای که باید مسیرشان را جدا کنند ، دلبسته شدند و این دلبستگی در اوجِ لذت ، تلخ و ناگوار است.. خصوصا برایِ کاوه ، پسری که تمامِ ذهنش علامتِ سوالِ نبودنِ خواهرِ ناتنی اش "رعناست" . چرا رعنا از دیدنِ دوباره یِ کاوه فراریست؟. . . همه چیز عوض شده . .

قصه ی فیلم : قصه ی پسرِ کیف قاپی به نامِ کاوه است "مصطفی زمانی" که از زندان آزاد می شود تا خواهرِ ناتنی اش به نام رعنا "بهناز جعفری" را پیدا کند که در همین بحبوحه با دختری به نامِ طلا "نورا هاشمی" آشنا می شود. زمان می گذرد و کاوه و طلا برایِ کیف قاپی شریکِ هم می شوند تا اینکه . . 

"جیب بُرِ خیابانِ جنوبی" با در نظر نگرفتنِ ریتم کُند و خسته کننده پانزده دقیقه ی ابتدایی اش ، ریتمِ بسیار مناسبی دارد و فیلمنامه یِ پُر و پیمانش با نقاطِ عطفِ به موقع و به جا مخاطب را همیشه رویِ لبه یِ صندلی اش نگه می دارد. محال است پس از گذشتِ پانزده دقیقه یِ ابتداییِ فیلم از قصه جدا شوید. 

اسعدی پس از ساختِ فیلم اولش "که به مراتب خاص تر از این فیلم بود" به خوبی مخاطب را شناخته و با استفاده از المانهایِ درست ، سعی کرده تا رضایتِ هرقشر مخاطبی را به دست آورد. همین هم شده که فیلمِ حاصل در عینِ پختگی و یک دستی ، در بطنش ساده و قابلِ فهم است و مخاطب را گیج نمیکند. قطعا هم مخاطبِ اصطلاحا"عام" و هم مخاطبِ فرهنگی و خاص از تماشایِ فیلم راضی خواهند بود.

فیلم اسعدی از خیلی از فیلمهایِ شیک و سانتی مانتالی که دوربینهایِ رویِ دستشان سرِ مخاطب را گیج می آورد و از سینمایِ اجتماعی فقط شیک بودن و یا چسباندنِ برچسبِ خیانتکار به یکی از ارکانِ خانواده را یاد گرفته اند ، اجتماعی تر است . یک فیلمِ اجتماعیِ خوب در وهله یِ اول باید بتواند قصه یِ خودش را بدون لکنت تعریف کند ، اتفاقی که اینجا به خوبی افتاده است.

پایان بندیِ فیلم یکی از بهترین پایان بندیهایِ سینمایِ ایران در سالهایِ اخیر است ، نه شعار می دهد و نه توصیه می کند و نه حتی قضاوت را به مخاطب واگذار می کند ، فیلمساز در عینِ سادگی پیچیده ترین حرفها را بیان میکند. 

فیلمنامه یِ اقتباسیِ اسعدی از رُمانِ پدرش "سیامک اسعدی" (که فیلم هم به ایشان تقدیم شده) - موسیقیِ متنِ "پیمانِ یزدانیان" - بازیِ "مصطفی زمانی" و  "نورا هاشمی" ، گریمِ "امیر جعفری" و نریشن گوییِ مسعودِ کیمیایی در آنونسِ فیلم ، فوق العاده است!

تماشایِ "جیب بُرِ خیابانِ جنوبی" را پیشنهاد میکنم ، پشیمان نخواهید شد . 

دیالوگِ برتر : کاوه :  "زندگی یه وَرِ تمیزم داره که توش خوش میگذره..همون وری که تو واستادی..بیرونِ این در و بی من . ." 

"آرری"
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.