کنارِ خنده یِ تو چایِ داغ می چسبیدکه از لبانِ تو فنجانِ من شکَر میخواست"علی اکبر آغاسیان"
سلامدکتر شریعتی میگه:وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم
سلام
دکتر شریعتی میگه:
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم